جورواجور

از هر دری سخنی با خوانندگان عزیز...

جورواجور

از هر دری سخنی با خوانندگان عزیز...

شاید انگشت اشاره‌مان شکسته است؟!

نقل است مریضی با حالتی زار و درمانده نزد طبیب رفت و به او گفت که بیماری عجیبی به جانش افتاده و هر جای بدنش را که فشار می‌دهد دردی عظیم و جانکاه او را فرامی‌گیرد و این درد آنقدر زیاد است که به گریه می‌افتد. نمی‌داند دچار چه نفرینی شده است که همه قسمت‌های سالم بدنش ناگهان به این روز افتاده‌اند.

طبیب با تعجب گفت: "این غیرممکن است که همه بخش‌های سالم بدن ناگهان از کار بیفتند." مریض با قیافه حق به جانبی گفت: "ببینید حتی وقتی لاله گوشم را هم فشار می‌دهم باز همان درد جانگداز فرامی‌رسد و مرا عذاب می‌دهد!"

طبیب کمی بیمار را معاینه کرد و سپس با خنده گفت: "شما همه جای بدنتان سالم است. مشکل شما این است که انگشت اشاره دست شما شکسته و به‌همین دلیل هر وقت آن را روی بخشی از بدن خود، هر جایی که باشد قرار می‌دهید درد شدیدی را حس می‌کنید. ای کاش به جای اینکه به جان بدن خودتان بیفتید، انگشت خود را روی سنگ و خاک و در و دیوار می‌گذاشتید. فورا می‌فهمیدید که مشکل در کجاست و بی‌جهت به بخش‌های سالم بدن خود شک نمی‌کردید."

 

پیام پنهان در این لطیفه تلخ آنقدر روشن است که جای هیچ توضیح اضافه‌ای باقی نمی‌ماند. فقط کافی است به اطراف خود نگاه کنید و به آدم‌هایی که انسان‌های سالم و پاکدامن را بیمار و ناپاک می‌دانند و به هر جا دست می‌زنند نشان بیماری و ناپاکی را آنجا می‌بینند دقت کنید، انگشت اشاره شکسته این افراد را به خوبی خواهید دید.

منبع: مجله موفقیت

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.