قدرت اندیشه در 4 داستان کوتاه
1- از الاغ درس بگیریم* کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.
کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نکشد.
مردم با سطل روی سر الاغ هر بار خاک میریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش را میتکاند و زیر پایش میریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا میآمد سعی میکرد روی خاکها بایستد. روستاییها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
*نکته:**مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما میریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:*
*اول: اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند.*
*دوم: اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود.*
2- قدرت اندیشه*پیرمردی تنها در یکی از روستاهای آمریکا زندگی میکرد. او میخواست مزرعه سیبزمینی خود را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش بود که میتوانست به او کمک کند که او هم در زندان بود.
پیرمرد نامهای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد:
"پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیبزمینی بکارم. من نمیخواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شدهام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل میشد. من میدانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم میزدی. دوستدار تو پدر".طولی نکشید که پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد:
"پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کردهام".ساعت 4 صبح فردا 12 مأمور اف.بی.آی و افسران پلیس محلی در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحهای پیدا کنند. پیرمرد بهتزده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و میخواهد چه کند؟
پسرش پاسخ داد: "پدر! برو و سیب زمینیهایت را بکار، این بهترین کاری بود که میتوانستم از زندان برایت انجام بدهم".
*نکته:**در دنیا هیچ بن بستی نیست. یا راهی خواهیم یافت و یا راهی خواهیم ساخت.*
3- قبل از انجام هر کار راهکارهای متفاوت را بررسی کنیممیگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود.
وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند.
وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد کرد که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند. پساز بازگشت از نزد راهب، او به تمام مستخدمین خود دستور میدهد با خرید بشکههای رنگسبز تمام خانه را با سبز رنگآمیزی کند. همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض میکند.
پساز مدتی رنگ ماشین، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم میآید را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین مییابد.
مدتی بعد مرد میلیونر برای تشکر از راهب وی را به منزلش دعوت مینماید. راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد میشود متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و خرقهای به رنگ سبز به تن کند. او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد از او میپرسد آیا چشم دردش تسکین یافته؟ مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید :" بله.
اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته". مرد راهب با تعجب به بیمارش میگوید بالعکس این ارزانترین نسخهای بوده که تاکنون تجویز کردهام.
برای مداوای چشم دردتان، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود.
برای این کار نمیتوانی تمام دنیا را تغییر دهی، بلکه با تغییر دیدگاه و یا نگرشت میتوانی دنیا را به کام خود درآوری.
*نکته:* *تغییر دنیا کار احمقانهای است*
*اما تغییر دیدگاه و یا نگرش ما ارزانترین و موثرترین روش میباشد.*
4- در بیشتر موارد راه حل سادهتری نیز وجود دارددر یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت، یک مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد: شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید. او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است.
بلافاصله با تأکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئلهای اتخاذ نماید.
مهندسین نیز دستبهکار شده و راه حلهای خود را چنین ارائه دادند: پایش (مونیتورینگ) خط بستهبندی با اشعه ایکس.
بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانهروزی گروه مهندسین، دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولیشن بالا نصب شده و خط مزبور تجهیز گردید. سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.
نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیشآمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی و غیرمتخصص آنرا به شیوهای بسیار سادهتر و کم خرجتر حل کرد: تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بستهبندی تا قوطی خالی را باد از خط تولید دور کند!
*نکته:*معمولاً در بسیاری از موارد راههای سادهتری نیز برای حل هر مسئله و یا مشکلی وجود دارد. همیشه به دنبال سادهترین راه حلها باشید.