ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سال ها پیش دو دوست همسفر شده بودند از کوهها و دشتها گذشتند تا به جنگلی پر درخت رسیدند.
کمی که در جنگل پیش رفتند صدای خرناس یک خرس قهوهایی بزرگ را شنیدند صدا آنقدر نزدیک بود که آن دو همسفر از ترس گیج شده بودند.
دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد، خویشاوندان ثروتمندش در عزایش گوسفندها سربریدند؛
از خداوند چیزی برایت می خواهم که جز خدا در باور هیچکس نگنجد! ؛
در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرد، آبی آسمان که می بینم و می دانم که نیست و خدایی که نمی بینم و می دانم که هست.؛