ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مـارکز که میدانست مـرگ در انتظار او ایستــاده است، نامـهی کوتــاهی را نوشته بــود که بهنـامهی خداحافظی او مشهور شده است. مارکز در این نامه نوشته است:
«اگر پروردگار لحظهای از یاد میبرد که من آدمکی مردنی بیشنیستم و فرصتی ولو کوتاه برای زندهماندن به من میداد از این فرجه به بهترین وجه ممکن استفاده میکردم. به احتمال زیاد، هر فکرم را به زبان نمیراندنم، اما یقیناً هرچه را میگفتم فکر میکردم. هر چیزی را نه به دلیل قیمت که به دلیل نمادی که بود بها میدادم. کمتر میخوابیدم و بیشتر رویا میبافتم؛ زیرا در ازای هر دقیقه که چشم میبندیم، شصت ثانیه نور از دست میدهیم. راه را از همان جایی ادامه میدادم که سایرین متوقف شده بودند و زمانی از بستر بر میخواستم که سایرین هنوز درخوابند. ادامه مطلب ...