حلاج را گفتند عشق چیست؟ گفت امروز بینی و فردا بینی و پسین فردا. آنروز
بردارش کردند، فردا آتشش زدند و پسین فردا خاکسترش را بر باد دادند.
عطار نیشابوری
با هر بهاری عاشق گلزارمان کردند هنگام گل چیدن که شد انذارمان کردند
شاید بهای عشق را این گونه باید داد هنگامه ی وصل و جدا از یارمان کردند
ما ادعای گل شدن در باغ میکردیم پیش علفهای بیابان خارمان کردند
آموزش پروازمان دادند یک چندی وقت پریدن راهی بازارمان کردند
اندازهی هفتاد پیغمبر در این وادی اعجاز کردیم آخرش انکارمان کردند
از عالم و آدم که ما هم جزوشان بودیم آن قدر بد گفتند تا بیزارمان کردند
طاقت نیاوردند از حق گفتن ما را بر بادمان دادند یا بر دارمان کردند
ما ادعای گل شدن در باغ میکردیم پیش علفهای بیابان خوارمان کردند
ما خواب میدیدیم فردا روز آزادی ایست نامردمان از خواب هم بیدارمان کردند