جورواجور

از هر دری سخنی با خوانندگان عزیز...

جورواجور

از هر دری سخنی با خوانندگان عزیز...

نوشته ای از اِرما بومبوک...!

اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم

 

دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می‌کردم،حتی اگر فرش خانه‌ام کثیف و لکه‌دار بود و یا کاناپه‌ام ساییده و فرسوده شده؛

 

در سالن پذیرایی‌ام ذرت بو داده می‌جویدم و اگر کسی می‌خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه‌ام نمی‌شدم؛


erma bombook

ادامه مطلب ...

آبادان و آبادانی‌های عزیز...!

دلیل اینکه آبادانی‌ها رو لاف زن میدونن این هست که: آبادان یه سری امکانات داشت که مردمش وقتی واسه بقیه جاهای ایران تعریف می‌کردن، باورشون نمی‌شد و فکر می‌کردن اونا دارن دروغ میگن! 
ادامه مطلب ...

ملانصرالدین...!

در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می‌آمد و فوق العاده سرد می‌شد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می‌دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.

ملا قبول کرد، شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. 

دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.!!!
ادامه مطلب ...

عمر را چگونه می‌گذرانیم...!

نیمی از عمر را به تمسخر آنچه دیگران به آن اعتقاد دارند می‌گذرانیم 

نیمی دیگر را در اعتقاد به آنچه دیگران به تمسخر می‌گیرند...!
ادامه مطلب ...

زمانی برای گاز گرفتن اسب‌ها...!

نویسنده این متن بنده نیستم و نمیدانم کیست. ولی انگشت روی درد بزرگی از دردهای این جامعه گذاشته است و بد ندیدم با شما دوستان به اشتراک بگذارم

ادامه مطلب ...

مواظب باشید با کی درگیر می شید! ممکنه قوی باشه و کتک بخورید...!

امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم !


دل به دلم بدین تا براتون تعریف کنم


پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف می زدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت می کنم ! به زمین و زمان می کوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!


زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا می کشی و ........ خلاصه فریاد می زدم...


ادامه مطلب ...