ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
آنهایی که (از ایران) رفتهاند، ایمیلشان را در حسرت ِ نامه از آنهایی که ماندهاند باز میکنند و از اینکه هیچ نامهای ندارند کلافه میشوند.
آنهایی که (در ایران) ماندهاند هر روز ایمیلشان را چک میکنند و از اینکه نامهای از آنهایی که رفتهاند ندارند، کفرشان در میآید.
آنها که رفتهاند همانطور که دارند یک غذای فوری درست میکنند تا تنهایی بخورند، در این خیالند که آنهایی که مانده اند الان دارند دور هم دیزی یا قورمه سبزی با برنج زعفرانی میخورند و جمعشان جمع است .
آنها که ماندهاند، همانطور که دارند یک غذای سر دستی میپزند، تجسم میکنند آنها که رفتهاند الان با دوستان جدیدشان گل میگویند و گل میشنوند و از آن غذاهایی میخورند که توی کتابهای آشپزی عکسش هست.
آنها که رفتهاند، فکر میکنند آنهایی که ماندهاند دائم با هم به گردش میروند... دربند، لواسان، بام تهران و درکه و… و آنها را که آن گوشه دنیا تک افتادهاند، فراموش کردهاند.
آنها که ماندهاند، تصور میکنند آنها که رفتهاند، هرشب به بار و دیسکو میروند و خوش میگذرانند و آنهایی را که توی این جهنم گیر افتادهاند فراموش کردهاند.
آنهایی که رفتهاند دلشان لک زده بجای آن مشروبها که چندان باب طبعشان نیست، یک چای دم کرده سماوری حسابی بخورند.
آنهایی که مانده اند آرزو به دل شده اند که برای یکبار هم که شده بروند داخل مغازهای و بیدغدغه و نگرانی، مشروب سفارش بدهند.
آنها که ماندهاند بر این باورند که آنهایی که رفتهاند دیگر حق اظهار نظر ندارند و فوری قلم برداشته و اسمشان را خط میزنند.
آنها که رفتهاند، با شوق و ذوق بیانیه امضاء میکنند و میخواهند خودشان را به جریان سیاسی کشوری که در آن نیستند، ملحق کنند.
آنها که ماندهاند در حسرت بیبیسی و صدای آمریکای بدون پارازیت و اینترنت بدون فیلتر بوده و از رسانههای تماماً دولتی کلافه میشوند.
آنها که رفتهاند پای اینترنت پر سرعت، دنبال فوتبال شبکه 3 با گزارش عادل یا سریالهای داخلی و با کلام پارسی و فضاهایی ایرانی هستند.
آنها که ماندهاند، در ذهنشان از آن طرف، مدینه فاضله میسازند.
آنها که رفتهاند، به خاک گرفتن خاطراتشان در سرزمین مادری، حسرت میخورند.
و بالاخره: آنهایی که ماندهاند میخواهند بروند... آنهایی که رفتهاند میخواهند بر گردند...
اما...
هم آنهایی که رفتهاند و هم آنهایی که ماندهاند در یک چیز مشترکند:
احساس تنهایی...